کوچینگ یکپارچه
امروز میخواهم درباره کوچینگ یکپارچه بنویسم.
با در نظر گرفتن پست قبلی، حالا میتوانم توضیح بدهم چطور این مدل یکپارچهکننده نظریات و سبکهای مختلف کوچینگ خواهد بود. این مدل، کمک میکند تا بفهمیم نگاه یکپارچه در مورد انسان چگونه در قالب فعالیت کوچینگ قرار میگیرد و چرا ضروری است.
تذکر لازم: این مدل، هنوز، دیدگاه یکپارچه انسانی نیست.
در این پست، ما این مسئله را که همه سبکهای کوچینگ، هدف مشترک و رویکرد مشابه درباره رشد انسان دارند را به عنوان پیشفرض ثابت در نظر گرفتهایم.
شرح مدل کوچینگ یکپارچه، مدل سجاد 🙂 یا مدل مدام، پنجره کوچینگ
فعلاً این مدل را متعلق به خودم میدانم. بعداً هرکس مدعی شد، صحبت میکنیم. اسم مدام را برای روز مبادا گذاشتهام :)) مدام غیر از اینکه سرواژه کلمات و یادآور خوبی است؛ میتواند نشان دهد که این مدل برای یادگیری بلندمدت یا مدام ضروری است.
در این مدل، ما معتقدیم (فعلاً خودم و سایهام) هر مکتب کوچینگ، حتی مکاتبی که با روش مرسوم متفاوت هستند از چهار جزء اساسی تشکیل شدهاند که بدون هم ناقص هستند و عمل نمیکنند. البته ممکن است که فردی با دارا بودن یکی از اجزاء کاری از پیش ببرد؛ ولی بدون کامل کردن این پنجره، دید درستی وجود نخواهد داشت و تأثیر بلندمدت خیلی سخت میشود.
پنجره کوچینگ چهار ضلع دارد:
- مجموعه مهارت
- مجموعه دانش
- مجموعه ابزار
- مجموعه مدل ذهنی
هر سبکی از کوچینگ، حتماً باید این پنجره را کامل کند و هر کوچی باید همه اضلاع را داشته باشد. ضعف در یک ضلع، پنجرهای بدقواره میسازد. وقتی دارید خودتان یا دیگری را کوچ میکنید باید حواستان به هر چهار ضلع باشد.
مجموعه مهارت
هر مطلبی را در مورد کوچینگ بخوانید و با هر کوچی روبرو بشوید اولین چیزی را که با آن مواجه میشوید مجموعه مهارتها است. معروفترین مهارتها عبارتند از:
- شنیدن فعال
- پرسشگری قدرتمند
- بازخورد
اما مجموعه مهارتهای کوچینگ واقعاً بسیار بیشتر از اینها است. این سه مهارت حداقل محتوای کوچینگ است. بیشتر از اینها باید بدانیم که کوچ بلد است جلسهای را مدیریت کند، استدلال کند، همدلی کند و غیره
مجموعه دانش
پیش از هرچیز باید موضعم را درباره خیلی از ادعاها مشخص کنم. اینکه ادعا میشود کوچها نیاز به هیچ دانشی ندارند از نظر من گزافه گویی وحشتناکی است. به عقیده من، کوچ، نیاز به دانش دارد. او باید انسان را و رفتار را بشناسد. درست است که میتوان گفت که لزومی ندارد، کوچ روانشناس باشد ولی «هیچ دانشی» واقعاً درست نیست.
پنجره کوچ باید ضلع دانش را داشته باشد. از نظر من هر دانشی در حوزه انسان و تغییر میتواند کمک کننده باشد. از طرف دیگر کوچ مثل نویسنده است. باید در هر موردی بخواند و خوب بخواند و خوب و عمیق بداند. کف مجموعه دانش، شناخت و مشاهده و مداقه در رفتار انسانی است.
مجموعه ابزار
کوچینگ قرار است همراه فرد باشد در تغییر و رسیدن به بهترین خود. واقعیت این است که طبق تجربه و مطالعات من، با دانش و مهارت تنها نمیتوان کوچینگ را پیش برد. کوچ نیاز به ابزارهایی دارد. مثلاً پرسشنامهها یا تستها در قدم اول ابزارهای خوبی هستند. البته باید در استفاده از آنها جانب دقت را فرو نگذاشت و مواظب بود که ابزارها مداخله کننده و جهت دهنده نباشند.
بعضی از هدفها حتی برای خود کوچی چندان روشن نیستند و حتی هدف واقعی نیستند. در هر صورت کوچی میخواهد تغییر کند. آنچه میتواند به کوچی کمک کند تا یادگیری داشته باشد و رفتارش را تغییر دهد؛ قرار گرفتن در موقعیت کشف است. چیزی که موقعیت کشف را ایجاد میکند همیشه گفتگو نیست. در خیلی از موارد، آگاهی با استفاده از ابزارهای مختلف ایجاد میشود.
مجموعه مدل ذهنی یا طرز فکر
این ضلع، به نظر من، مهمترین ضلع پنجره کوچینگ من است. وقتی کوچ باورها و عقاید مطابق با فرآیند کوچینگ ندارد نمیتواند برای تغییرات عمیق کوچی را همراهی کند. مدل ذهنی یا طرز فکر، چندان به تعریف نیاز ندارد. فکر کنم آقای شعبانعلی در متمم آنقدر در مورد آن خوب نوشته است که به نظر من لازم نیست توضیح اضافهای بدهم.
اگر میخواهید در اینمورد بیشتر بدانید که حتما باید هرچه استاد بزرگ سنگه گفته است بخوانید. ضمناً پروفسور دوک هم در کتاب طرز فکر دانش بیشتری در اختیار کوچها میگذارد.
با این همه مدل ذهنی و طرز فکرکوچینگی نیاز عمیق به کار روی خود دارد.
خب، حالا وقتی درباره یکپارچگی در کوچینگ حرف میزنیم، باید یادآوری کنم که داریم روی ضلع مدل ذهنی حرکت میکنم. با «یکپارچگی در کوچینگ»، شبیه دانش یا ابزار برخورد نکنید. تجزیه و تحلیل آن، نمیتواند به رشد خود شما یا حرفه شما کمک کند. یکپارچگی را مثل یک نقشه یا راهنما در نظر بگیرید و سعی کنید از دریچه یکپارچگی به کوچی یا خودتان بنگرید.
Responses