فیلها میتوانند کتاب بخوانند
وقتی با شاهین کلانتری پادکست کتاب را شروع کردیم کامنتهای زیادی با این مضمون به سمت ما سرازیر شد:
چطور اینقدر کتاب میخوانید؟؟!!!
با مدلی که در پست قبل شرح دادم. این تصور به ذهن متبادر می شد.
در ادامه اما همواره این مطلب اضافه میشد که:
ما کتابخوان بودیم ولی حالا نمیدانیم چرا حاضریم هر کاری بکنیم اما کتاب نخوانیم. البته این کامنتها از طرف انسانهای صادقی بود که تصمیم گرفته بودند بهانه نیاورند. وگرنه بهانه که بسیار بود.
با مدلی که در پست قبل شرح دادم. میخواستند این تصویر را از خود نشان بدهند.
همه ما که کتابخوان هستیم میدانیم که همیشه اینطور نیست. همه کسانی که به ویژگی مشهورند یا در آن ویژگی خوب هستند هم همینطورند. ما در هر دو وجه خود زندهایم و هر روز به حالی هستیم.
در این پست میخواهم با این مثال کاربردی دو نشان را با یک تیر بزنم. هم پیشنهاداتی برای کتابخوان شدن پیدا کنیم و هم مدل پست قبل را بیشتر بکاویم.
دریافتیم که اگر بخواهیم چیزی تغییر کند باید کاری متفاوت انجام بدهیم. باید ببینیم که آن کارهای متفاوت باید چه باشند.
ابتدا موانع کتاب خواندن را برای خود لیست کنید و آنها را در ذهن خود بررسی کنید.
- فیل سوار را هدایت کنید:
- نقاط روشن را بیابید.
کتاب نمیخوانیم و خواسته ما کتاب خواندن است. اما برای اینکه بخش منطقی درونی ما با ما همراه شود باید بدانیم که ابعاد این خواسته و هدف آن ما را دچار سردرگمی نکند.
اولین نکته این است که کتابخوان یعنی چه؟ از نظر این مدل تغییر بهرحال تغییر است و باید آن را در نظر بگیرید. شما چه یک پاراگراف در روز بخوانید چه۳۰۰ صفحه یا حتی بیشتر به نسبت کسی که هیچ کتاب نمیخواند کتابخوان محسوب میشوید.
حالا به زمانهایی بپردازید که بدون هیچ مقاومتی توانستهاید به طور پیوسته، یک ربع، یک مطلب مطالعه کرده باشید. مهم نیست روزنامه، مجله، کپشن اینستاگرام یا پست تلگرامی بوده باشد یا هرچیز دیگری. یکربع مطالعه با سرعت مطالعه آهسته یعنی بیش از ۲۰۰۰ کلمه. شما مقالهای مانند پست اول وبلاگ من را در کمتر از بیست دقیقه میتوانید بخوانید.
حالا ببینید چه شد که خواندید.
موضوعش برایتان جذاب بود؟
زمان خاصی بود؟
یا …
این نقطه روشنی است. ما اگر همین یکربع در روز را نگه داریم در ماه یک کتاب متوسط خواندهایم. - حرکات مهم را ثبت کنید.
گزینههای بسیار برای تغییر داشتن راهی برای تغییر نکردن است. فیلسوار دچار فلج تصمیمگیری خواهد شد. در همان حوزه که پیدا کردید یک کتاب پیدا کنید. بقیه کتابها را از سر راه بردارید. از سایتهای و کانالها و گروههای کتابخوانی بیرون بیایید. یک کتاب بعد یکی دیگر و بعد … . - به مقصد اشاره کنید.
تصویر نهایی شما از انسانی کتاب خوان چیست؟ شما وقتی کتابخوان هستید، چگونه انسانی هستید؟ چه تغییری وجود دارد؟ چه میکنید؟ خودتان را چه توصیف میکنید؟ چه دارید؟ دور و بر شما چگونه است؟ آدمهای دور و برتان چگونه هستند؟
بگذارید فیلسوار شما یک آینده کامل و دقیق را از کتابخوانی شما در ذهن داشته باشد.
- نقاط روشن را بیابید.
این قسمت اول بود.
میخواستم ببینیم که فیل سوار ضعیف ما حاضر است با ما همراه شود اگر بداند که دقیقاً از او چه میخواهیم.
کسر شأن فیلسوار است که بخواهد دنبال مد کتابخوانی باشد. او انرژی محدودش برای مهار فیل را صرف خواستههایی که نشان روشنی ندارند نمیکند؟ پس وقتی میپرسد: «کتاب بخوانم که چی؟» بدانید که سؤالی جدی را مطرح کرده است. باید دلایل درستی داشته باشید. اما لازم نیست این دلایل درست چندان هم جهانشمول و همه پسند باشند.
از سوی دیگر اگر فیلسوار درگیر پیشبینیهای خیلی طولانی مدت هم شود در دام افتاده است. یادتان باشد بخش منطقی ما دوست دارد به جای سر و کله زدن با فیل به تجزیه و تحلیل اطلاعات بپردازد. پس سریع اولین قدم را بردارید. روشن و واضح و استوار. بگذارید دلایل خیلی عمیق در حرکت به سمت هدف ایجاد بشوند.
کوچها میدانند که بسیار مهم است که هدفی به دقت کاوش شده و به وضوح بیان شده به عنوان اولین قدم تعیین شود. حالا طبق این مدل میدانیم که همه این کارها برای این است فیلسوار جواب سلام ما را بدهد.
سلام
از مطالب خوب پیج و وبلاگ متشکرم
راستش من هم قبلا کتابخوان نسبتا خوبی بودم گاهی ساعتها پای کتابی می نشستم بدون اینکه گذر زمان رو حس کنم… ولی مدتی ست هر کتابی که شروع میکنم نصفه رها میشه!
الان که به علتش فکر میکنم میگم شاید برای اینه که قبلا رمان میخوندم ولی الان به کتابهای روانشناسی رو اوردم برای شناخت و رفع نواقص و ضعفهای زیادم… شاید بهتر باشه دنبال رمانهای روانشناسانه! باشم مثل «سه شنبه ها با موری» که اخیرا خوندم و تا اخر کتاب نسبت به خوندنش مشتاق و راضی بودم.
راه حل عالی و تفسیر جالبی بود.
[…] فیلها میتوانند کتاب بخوانند […]
سلام ممنون بابت بلاگ پست شما
یک پیشنهادی که من دیدم و لذت بردم تکه تکه کردن کتاب خوانی است
یعنی اگر می خواهیم روز30 دقیقه کتاب بخوانیم آن را در 3 بخش به صورت 10 دقیقه، 10 دقیقه تقسیم کنیم
اینطور فشار زیاد خواند کتاب برای ما کم میشود و با مقاوت کمتری سراغ کتاب میرویم و ترس اینکه نیم ساعت باید کتاب بخوانیم در ما کاهش پیدا میکند
ممنون بابت بلاگ پست شما